پارت سوم
در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز
به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت.
یک شب ، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند
یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که
از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد.
آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت.
به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود.