باز رسیدیم به ایستگاه…
بارون همه جا رو خیس کرده بود
شب بود… راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم…
خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با مترو بریم…
بخار از دهنت بیرون میومد…
خستگی رو توی چشمات میدیدم
یادته… عشقم بودی…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سیتی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.