پارت چهارم
دلم می خواست بهش بگم خب چرا دلت رو می سپری دست هر کسی !
انگاری فهمید تو دلم چی گفتم ، برگشت و گفت : رفیق ،
دلم رو به دست هر کسی نسپردم !
اون برای من هر کسی نبود ! من برای اون هر کسی بودم…
گفتٌ اینبار رفت سمت دریا…
سهمش از تنهایی هاش دریایی بود که راز دارش بود.
پایان.
با تشکر از زحماتتون