پارت چهارم
اوایل تابستون بود ، از اونجایی که آیلین همیشه در ترم های تابستانی کلاس های زبان خارجی شرکت میکنه
امسال هم طبق هر سال در آموزشگاهی که نزدیکی خونمون بود ، برای دوره های تابستانی ثبت نام کرد…
غروب بود و تقریبا هوا رو به تاریکی بود که منم تو اتاقم مشغول انجام پروژه بودم ،
مامان خونه همسایه رفته بود و بابا هم طبق معمول سر کار بود…
یه دفعه صدای محکم بسته شدن درب حیاطمون به گوشم رسید !
سریع از جام پا شدم و از پنجره نگاه به حیاط کردم ، دیدم آیلین با گریه وارد خونه شد !
ادامه ی داستان دانلود کنید…